ذکر الامام العالم العارف جمال الدین کمال الاسلام مفتی الشرق والغرب سیدالعلماء والفقهاء مفتاح الشریعة سراج السنه کنوز الاحادیث ابی عبداللٰه محمدبن ادریس شافعی رحمة اللٰه علیه.
چون فروشد چراغ دین نبی
روی بنمود ماه مطلبی
از پس بدر دین نه دیر چه زود
آفتاب زمانه چهره نمود
رو بجو ار ز دیده در طلبی
راه شرع از امام مطلبی
اصل او در قواعد و بنیان
فرع نسل معد بن عدنان
نسبش با رسول پیوسته
ادبش از فضول بگسسته
درس دین ساخت از پی تقدیس
صدر سنت محمد ادریس
از پی طالبان نور یقین
خویشتن وقف کرده بر در دین
بر خود از عقل خویش هیچ نساخت
در ره شرع خویشتن درباخت
مصطفی گفته او شنیده به جان
زان نموده به شرع او برهان
تا حدیث پیمبر او خوانده
بر خودش اعتماد نامانده
آنکه نارد چنو صنایع دهر
کرده خصمان دین حق را قهر
بوده در راه دین امام به حق
که امامت ورا سزد مطلق
همتش دین فروز و عرش گذار
فطنتش فتنه سوز و شغل گزار
کرده شاگردی حدیث نبی
غاشیه بر کتف ز پیش وصی
راکبان درش اثیر فرس
همرهان دمش عبیر نفس
جود او همچو کعبه انبه جوی
خلق او چون بهار خندان روی
شرع تا کدخدای این خانه است
عقلها را قبا غلامانه است
در تراجع ز خلق و خلقش جین
در ترفع ز علم و حلمش دین
دین مرفه به خوب گفتارش
همه عالم رسیده آثارش
بخشش از حق بهانه بر سعدست
جود از ابرولاف بر رعدست
گر پراگنده زو شدند اوباش
سنت مصطفی از او شد فاش
هر حدیثی که مصطفی برگفت
شرحش او داد و علم آن ننهفت
کلک او شد خزانهٔ اسرار
درس او را فرشته شد نظار
گاه تدریس و گاه شرح علوم
حاکم او بود و عالمی محکوم
گام و کامش چو مرکبان شکار
نور و نورش چو روزگار بهار
ظاهر طاهرش مدبر بر
خاطر عاطرش مفسر سر
واعظ عقل و حافظ تنزیل
محرم عشق و محرم تأویل
خیل طالوت را سکینهٔ حلم
امت نوح را سفینهٔ علم
صورتش عین علم و دانش بود
زانکه بس پاک خاندانش بود
خاندانی که از قریش بود
بیشکی سرفراز جیش بود
هست کوته ز بهر شرع و شعار
دست او همچو زیر پوش بهار
سخنش بکر و لفظ دوشیزه
مذهب او درست و پاکیزه
یافته حلهٔ صفا و صفات
دست و کلکش به کار شرع ثبات
از غرور سپهر مومن ظن
وز مرور زمانه ایمن تن
گرچه کژ سیرتم بگویم راست
که سخا و مروت ایشان راست
دین از او یافت زینت و رونق
در تبع متفق شدند فرق
بندهٔ او شده وضیع و شریف
عالم و عارف و وجیه و عفیف
علم دین تا بدو سپرد قضا
جهل ز اسلام برگرفت فنا
زندقه از علم او هزیمت گشت
طالب علم با غنیمت گشت